چهارشنبه 17 بهمن 1397 / 19:42|کد خبر : 4379|گروه : کنگره

کنگره 5400 شهید استان کردستان

معلمی که شهادت را برگ زرین کارنامه خود ساخته بود / کربلای 5، آخرین درس از خود گذشتگی + دلنوشته فرزند شهید

معلمی که شهادت را برگ زرین کارنامه خود ساخته بود / کربلای 5، آخرین درس از خود گذشتگی + دلنوشته فرزند شهید

پدر جان! هيچ وقت وجود تو را احساس نكردم و هميشه غبار يتيمي را بر چهره داشته‌ام اما بر همين يتيمي افتخار مي‌كنم...

به گزارش خبرنگار سراب خبر، در آستانه برگزاری اجلاسیه شهدای شهرستان قروه در راستای کنگره بزرگ 5400 شهید استان کردستان قرار داریم.

کنگره بزرگی که یادآور مظلومیت هاف ایستادگی ها و از خود گذشتگی های مردان مردی است که جوانمردانه و شجاعانه در برابر دشمن تا بن دندان مسلح ایستادند و ذره ای از خاک وطن را به بیگانه نسپردند.

امروز در خدمت خانواده یکی از شهدایی هستیم که از رسالت انبیایی خود در راه دفاع از اسلام و انقلاب گذشت و این بار در برابر دشمن به جهاد علمی و آموزشی پرداخت و به شیوه دیگری مشق عشق را نوشت.

در خدمت همسر و داماد شهید علی جباری معلم دلسوز سریش آبادی هستیم که عاشقانه در عملیات کربلای 5 به دیدار حق شتافت.

لطفا از شهید جباری و خصویات اخلاقی ایشان برای ما بگویید.

شهید علی جباری در سومین روز از تیرماه سال 1339 در سریش آباد از توابع شهرستان قروه به دنیا امد و در خانواده ای مذهبی پرو.رش یافت .

شهید دوران تحصیل خود را در سریش آباد آغاز نمود و پس از آن برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان به شهر قروه مهاجرت کرده بود و موفق شده بود در سال 1360 دیپلم خود را در رشته فرهنگ و ادبیات فارسی از دبیرستان شریعتی قروه دریافت کند.

شما در چه سالی با شهید جباری ازدواج کردید ؟

ما در سال 64 با یکدیگر ازدواج کردیم و ایشان به تازگی خدمت سربازی را تمام کرده بودند و به عنوان معلم در اموزش و پرورش استخدام شده بودند و در روستاهای زرین آباد، مهدی خان، آجی چای و دیرکلو از توابع شهرستان قروه تدریس می کردند.

ایشان در همان سال های پیش از ازدواج و در دورانی که به تازگی در اموزش و پرورش استخدام شده بودند به جبهه اعزام شده بودند اما پس از ازدواج اولین بار در سال 64 و در همان ماه های ابتدایی ازدواج به جیهه اعزام شدند.

لطفا از اعزام ایشان به جبهه بیشتر برای ما سخن بگویید.

در ان دوران فرهنگیان را هر سه ماه یکبار به جبهه اعزام می کردند و علی بسیار علاقه مند بود که در جبهه حضور داشته باشد و همیشه در دوران حضور خود از انجایی که از طرف سپاه محمد رسول الله (ص) اعزام می گردید در منطقه جنوب حضور داشت.

خصوصیات اخلاقی او به گونه ای بود که نمی توانست شاهد درگیری و جنگ در مرزهای کشور باشد و خود را جدا از دیگران بشمارد و تلاشی برای نجات کشور نداشته باشد.

تا اینکه بالاخره در بهمن ماه سال 65 به آرزوی دیرینه خود رسید و در عملیات کربلای 5 و در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شد.

شهادت ایشان در حالی رقم خورد که 4 ماه بعد و در اردیبهشت ماه سال 66 دختر ایشان به دنبا امد و هیچوقت نتوانستند دختر خود را ببینند.

ناصر جباری ـ همرزم شهید ـ نقل می کند: 
 
یک روز با بچه ها نشسته بودیم و راجع به منطقه عملیاتی فاو صحبت می کردیم. بین ما علی بیشتر از همه بی تابی می کرد و برای رفتن به فاو مشتاق بود. صبح فردا آماده شدیم و خودمان را به این منطقه رساندیم. همین که به فاو رسیدیم، علی از ته دل نفسی کشید و گفت: راستی که جبهه چقدر باصفاست، هر جا را که نگاه می کنی معنویت موج می زند.
 
روزی در سنگر کمین نشسته بودیم که خمپاره ای به مهمانی ما آمد و در کنار ما به زمین نشست، اما گلوله منفجر نشد. شهید جباری گفت: «ما با شهادت فاصله داریم، باید خیلی تلاش کنیم تا لیاقت شهادت را به دست آوریم».
 
چند صباحی در فاو بودیم و بعد از اینکه مأموریتان به اتمام رسید به قروه بازگشتیم. علی چون معلم بود خیلی سریع در کلاس های درسش حاضر شد، ولی از بس که عاشق جبهه و جنگ بود طاقت نیاورد و کوله پشتی اش را برداشت و دوباره راهی منطقه شد.
 
دلنوشته فرزند شهید جباری 
 
واگويه ای نغز به قلم خاطره جباري فرزند معلم شهيد علي جباري
 
چرا قبل از به دنيا آمدن من؟
 
خوشا آنـان كه جانان مي‌شناسند      طـريق عشـق و ايمان مي‌شناسند
بسـي گـفتيم و گـفتند از شهيدان         شـهيدان را شـهيــدان مي‌شناسند
 
 
سلام بر پدر عزيزم، پدرم! تك ستاره‌ي قلب تاريكم! تك درخت باغ آرزويم! سلامم را بپذير.
 
پدر جان! ديروز باز دلم هواي تو را كرده بود، عجيب دلم گرفته بود. حرف‌هاي زيادي در دل داشتم، گفتم قطره‌اي از آنها را برايت بنويسم.
پدر جان! آن زمان كه چشم به دنيا گشودم شما از اين دنيا پر گشوده بودي. اما چرا قبل از به دنيا آمدن من؟ 
پدر جان! بعضي وقت‌ها مي‌گويم خوش به حال آنهايي كه حداقل چهره‌ي نوراني تو را به ياد دارند، حرف‌هاي تو را شنيده‌اند، با تو حرف زد‌ه‌اند و در يك كلام تو را ديده‌اند. من فقط دلم را به عكس‌هاي تو خوش كرده‌ام.
پدر جان! وقتي بچه‌اي را مي‌بينم كه دست پدرش را گرفته و درخيابان راه مي‌رود، وقتي پدري را مي‌بينم كه فرزندش را بغل گرفته احساس كمبود مي‌كنم. 
اما وقتي رشادت‌هاي تو را از زبان همرزمان تو مي‌شنوم به خود مي‌بالم كه چنين پدري داشته‌ام. 
يك روز خانم معلم انشائي را به ما داد كه «چه فصلي را دوست داريد؟» هرچه فكر كردم ديدم همه فصل‌ها برايم تكراري است. پدر جان! عزيزم! بهار، تو نيستي كنار شكوفا‌ئي خانه عكس يادگاري بگيريم، تابستان تو نيستي كه كارنامه قبوليم را با لبخندي رضايت‌بخش امضاء كني و در عوض يك سال زحمت و درس‌ خواندن مرا به مسافرت ببري، پاييز تو نيستي كه در ياد گرفتن درس‌ها كمكم كني و در زمستان تو نيستي كه دست‌هاي سرمازده‌ام را در دست‌هاي مهربانت بگيري و بهار و تابستان و تكرار و تكرار...
 
پدر جان! هيچ وقت وجود تو را احساس نكردم و هميشه غبار يتيمي را بر چهره داشته‌ام اما بر همين يتيمي افتخار مي‌كنم چون وقتي يتيمان امام حسين(ع) را به ياد مي‌آورم كه بي‌يار و ياور و تشنه‌لب در مقابل آن همه ظلم ايستادگي كردند زخم‌هاي دلم التيام مي‌يابد. 
 
پدر جان! شنيدم كه امام و انقلابش را خيلي دوست‌ داشتي و به جبهه و بسيج عشق مي‌ورزيدي. پدر جان! مگر نگفتي كه امام پدر شما و همه يتيمان است؟ مگر رهبر، اكنون جاي خالي امام را پر نكرده و بر ما پدر نيست؟ مي‌دانم كه اگر امروز اينجا بودي مي‌گفتي كه پايان جنگ پايان مبارزه نيست كه دشمن در سنگر كمين با اسلحه‌هاي تهاجم فرهنگي به ميدان آمده است. آري! آري! اي تماميت جهان اسلام امروز زبان پدر در كام من است و از گلوي من حرف مي‌زند، خطاب به همه مسئولين كشور مي‌گويد: اي بازماندگان لشكر عشق! مبادا بيرق اسلام و جمهوري اسلامي بر زمين بيافتد و لاله‌زار ايران را غبار فراموشي بگيرد، مبادا غنيمت جنگ را به دست نا‌محرم بسپاريد و رهبر را تنها بگذاريد، ما كار حسيني كرديم و شما كاري زينبي كنيد، مبادا حقيقت را فداي مصلحت كنيد و با تنها گذاشتن ولي فقيه غبار يتيمي را بر چهره‌ي فرزندان شهدا بنشانيد كه فرداي قيامت دامنتان را خواهيم گرفت. 
 
ما درخت اسلام را با خون خود آبياري كرديم و به دست شما سپرديم تا از گزند حوادث در امانش بداريد و با ميوه‌ي پيروزيش كامتان را شيرين كنيد، دريغ است كه در سایه سار اين درخت خرم بياساييد و به ياد باغبانش نباشيد.
 
خاطره جباري فرزند شهيد علي جباري



برچسب ها :

کنگرهکنگره 5400 شهید استان کردستانقروهشهدای مظلوم کردستانشهدای کردستانسپاهبسیجشهید علی جباریشهید معلمقروه

نظرات کاربران :

اولین نفری باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید!

دیدگاه های ارسالی شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

نام *
 

کد امنیتی
 
   
فیلــــم
بیشتــر
فینال جام جهانی کشتی نروژ؛ حسن یزدانی - دیوید تیلور
حضور مردم شهرستان قروه در راهپیمایی موتوری و خودرویی ۲۲ بهمن ۹۹
اجرای طرح شهید سلیمانی و ویزیت رایگان گروه جهادی چشم پزشکی در قروه
ویدیویی غم انگیز از به رگبار بسته شدن خودروی شهید جمال کریمی
باشگاه 9 ماهه ی روستای مالوجه هنوز آب و گاز ندارد
فینال جام جهانی کشتی نروژ؛ حسن یزدانی - دیوید تیلور
حضور مردم شهرستان قروه در راهپیمایی موتوری و خودرویی ۲۲ بهمن ۹۹
اجرای طرح شهید سلیمانی و ویزیت رایگان گروه جهادی چشم پزشکی در قروه
ویدیویی غم انگیز از به رگبار بسته شدن خودروی شهید جمال کریمی
باشگاه 9 ماهه ی روستای مالوجه هنوز آب و گاز ندارد
پربازدیدترین های یک ماه اخیر

ADS In Website

ADS In Website